پیروزی پرگل تیم صداقت مقابل ظاهر اسد در دربی لیگ برتر فوتسال افغانستان (۲۱ خرداد ۱۴۰۴) انتقاد عضو مجلس نمایندگان آمریکا از ارسال هفته‌ای ۴۰ میلیون دلار برای طالبان معاون سازمان بهزیستی: برخلاف تصور رایج درباره کودکان کار، اکثر آن‌ها ایرانی‌ هستند وزارت خارجه ایالات متحده: دارندگان ویزای «اس‌آی‌وی» از ممنوعیت ورود به آمریکا معاف هستند قیمت افغانی به تومان و دلار، امروز (چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴) ادامه هیجان در لیگ برتر فوتسال افغانستان | حریفان امتیازات را تقسیم کردند نتیجه بازی تیم ملی فوتبال افغانستان و سوریه (۲۱ خرداد ۱۴۰۴) + خلاصه بازی بروجردی: بحث اخراج دسته‌جمعی اتباع مطرح نیست | اتباع مجاز اخراج نمی‌شوند امضای تفاهم‌نامه میان یونیسف و مرکز امور اتباع وزارت کشور برای حمایت از کودکان مهاجر پیروزی پرگل نورزاد نیمروز در هفته دوم لیگ برتر فوتسال افغانستان (۲۰ خرداد ۱۴۰۴) سرکنسول پیشین ایران در هرات: زبان فارسی همواره نماد وحدت و پیوند بین اقوام در افغانستان بوده است سخنگوی صنعت آب: مذاکره با افغانستان برای حقابه هیرمند نتیجه ملموسی نداشته است تاریخ و ساعت بازی تیم ملی فوتبال افغانستان و روسیه در انتخابی جام ملت‌های آسیا (۱۹ خرداد ۱۴۰۴) خلاصه بازی صداقت کابل و آریا فورج در لیگ برتر فوتسال افغانستان + فیلم (۱۸ خرداد ۱۴۰۴) ادامه فصل چهارم لیگ برتر فوتسال افغانستان | صداقت با یک پیروزی پرگل به جام بازگشت + جدول نتایج ستاد مبارزه با موادمخدر: جریان قاچاق مواد مخدر از انبار‌های افغانستان همچنان ادامه دارد طالبان سرکنسول جدید خود در مشهد را معرفی کردند (۱۹ خرداد ۱۴۰۴) قیمت افغانی به تومان و دلار، امروز (دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴) سرپرست وزارت بهداشت طالبان به تهران سفر کرد (۱۹ خرداد ۱۴۰۴) نشنال اینترست: تجربه افغانستان نشان داد که آمریکا باید از دموکراسی‌سازی بپرهیزد الزام دریافت برگه تثبیت هویت برای مهاجران افغانستانی لغو شد (۱۸ خرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

داستان دست ها

  • کد خبر: ۳۴۲۳۳
  • ۲۳ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۴
داستان دست ها
زینب بیات- فعال فرهنگی

وقتی به دست هایش نگاه می کند، دست هایش زبان باز می کنند و خاطره می گویند و او را می برند به روزها و سال هایی که داستانی شروع شد به نام مهاجرت، داستانی که فصل های آن با رنج و سختی ورق می خورد، دست هایی که پسته شکسته، دست هایی که گلدوزی کرده، خیاطی کرده و حتی خشت ساخته و آجر بالا انداخته و زخم برداشته اما صبوری کرده است. این قصه یک فصل درخشان هم دارد و آن این است که او هم زمان قلم و کتاب را به زمین نگذاشته. چه شب های دراز که بیدار مانده و درس خوانده و چه روزهای طولانی که کار کرده. این قصه دختران مهاجر است، دخترانی از سرزمینی ایستاده و صبور، از افغانستان.

لایه های درونی زندگی شان را که می کاوی، تازه می فهمی که قصه تنها این نبوده. بستر جامعه شرقی و ساختار سنتی خانواده های افغانستانی هم برای اینکه او درس بخواند و به ساده ترین آرمان ها و آرزوهایش برسد، خیلی وقت ها روی خوش نشان نداده و راه دختر افغانستانی را سد کرده است.

خدیجه هم زمان که پسته می شکند و کمک خرج خانواده است، کتاب های کلاس دهم را می خواند تا متفرقه امتحان بدهد و بتواند کم کم دیپلم بگیرد. شکیلا، دخترک خردسالش، را تر و خشک می کند. هم برای تأمین هزینه های دانشگاه خیاطی می کند و هم در رشته حقوق در دانشگاه درس می خواند و هم نگران نارضایتی و اشکال تراشی های همسرش است.

عزیزه با چالش دیگری رو به روست. کمک خرج خانواده است. درس هم می خواند. پدر حوزه اختیارات خویش را حفظ کرده و او را در برابر ازدواج اجباری و از پیش تعیین شده قرار داده. پدر به کسی قولش را داده اما عزیزه تصمیم گرفته این سنت نادرست را بشکند، هرچند به قیمت شکستن خودش تمام شود و خشونت خانگی را با تمام وجود تجربه کند.

نوریه اما همسرش فوت کرده و خودش مانده است و چند تا طفل قد و نیم قد. فرزندانش مدارک شناسایی ندارند. او نگران نان شب و درس و آموزش و رخت و لباس و آسایش و آرامش امروز و فردای فرزندانش است. در کنار آن، گاهی بعضی نگاه های سنتی جامعه و بعضی حرف ها او را آزار می دهد و تا مغز استخوانش نفوذ می کند.

به فصل دیگری از داستان مهاجرت می رسی که این بار با زندگی زنان ایرانی پیوند خورده، زنانی که دل به مرد افغانستانی سپرده اند و به قول معروف، با اتباع خارجی ازدواج کرده اند، البته اگر بتوان یک هم زبان افغانستانی را «اتباع خارجی» نامید.

فرزندان آن ها همچنان بیگانه تلقی می شوند، نه خودی. برخی مسئولان ایرانی آن ها را متعلق به این آب و خاک نمی دانند و از گرفتن دست های آن ها به صمیمیت و مهربانی خود داری کرده اند. آن ها همچنان تا امروز از اعطای شناسنامه محروم مانده اند. هرچند قانون اعطای تابعیت با کش و قوس بسیار به تصویب رسید، تا مرحله اجرایی شدن، هنوز معلوم نیست چه مدت دیگر فرزندان مادران ایرانی باید بلاتکلیفی را تجربه کنند و عمرشان در حس تلخ انتظار و پذیرفته نشدن در سرزمین مادری شان تلف شود.

به نظر می رسد فصل های داستان زنان چه مهاجر چه غیرمهاجر بی انتهاست و این کتاب پایان باز است، کتابی که خواندنی است. تلخ است اما فصل های درخشانی از ایستادگی و مقاومت و صبوری زنان را در دل خود جای داده است.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->