دروازه‌بان تیم ملی فوتسال افغانستان با گیتی پسند تمدید کرد بانک جهانی: اقتصاد افغانستان ۲.۵ درصد رشد داشته که از رشد جمعیتی این کشور کمتر است قیمت افغانی به تومان و دلار (چهار‌شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۴) سرپرست سفارت ایران در کابل از نگارستان ملی افغانستان بازدید کرد طالبان پخش تصاویر موجودات زنده را در بامیان هم ممنوع کردند تمایل ایران برای واردات گوشت از افغانستان تیم تأیید هویت با هدف زمینه‌سازی صدور تذکره الکترونیکی برای اتباع افغانستانی، به ایران می‌آید ظاهر قدیر معاون سابق پارلمان افغانستان به دستور آمریکا در کنیا بازداشت شد زن افغان‌تبار مسئول امور افغانستان در وزارت خارجه آمریکا کیست؟ قیمت افغانی به تومان و دلار (سه‌شنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۴) طالبان: در ۲۴ ساعت گذشته، نزدیک به ۹۰۰ خانواده از ایران و پاکستان به کشور بازگشته‌اند (یکم اردیبهشت ۱۴۰۴) طالبان: در دور جدید واکسیناسیون فلج اطفال در افغانستان بیش از ۱۱ میلیون کودک واکسن دریافت می‌کنند ماجرای ضرب‌و‌شتم دانشجوی دانشگاه تهران در سفارت افغانستان چه بود؟ گزارشی از ازدحام افغانستانی‌ها در خیابان پاکستان | مهاجران افغانستانی برای دریافت مدرک شناسایی جدید مجبورند روز‌ها مقابل سفارت در نوبت ب‏مانند همه چیز درباره آخرین وضعیت اقامتی مهاجران افغانستانی دارای برگه سرشماری در ایران قیمت افغانی به تومان و دلار (دوشنبه، یکم اردیبهشت ۱۴۰۴) تصمیم جدید آموزش و پرورش درباره تحصیل دانش‌آموزان اتباع دارای برگه سرشماری در مدارس تهران اقرار وزیر بهداشت پاکستان به پیشی گرفتن افغانستان در مبارزه با فلج اطفال صادرات ۳ هزار و ۵۰۰ تن گاز مایع به افغانستان از طریق مرز دوغارون، طی یک سال گذشته مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری: ممکن است جایگزینی برای نیروی کار اتباع خارجی نداشته باشیم نتیجه مثبت سیاست جدید دولت برای بازگرداندن اتباع غیرمجاز به کشورشان
سرخط خبرها

داستان دست ها

  • کد خبر: ۳۴۲۳۳
  • ۲۳ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۴
داستان دست ها
زینب بیات- فعال فرهنگی

وقتی به دست هایش نگاه می کند، دست هایش زبان باز می کنند و خاطره می گویند و او را می برند به روزها و سال هایی که داستانی شروع شد به نام مهاجرت، داستانی که فصل های آن با رنج و سختی ورق می خورد، دست هایی که پسته شکسته، دست هایی که گلدوزی کرده، خیاطی کرده و حتی خشت ساخته و آجر بالا انداخته و زخم برداشته اما صبوری کرده است. این قصه یک فصل درخشان هم دارد و آن این است که او هم زمان قلم و کتاب را به زمین نگذاشته. چه شب های دراز که بیدار مانده و درس خوانده و چه روزهای طولانی که کار کرده. این قصه دختران مهاجر است، دخترانی از سرزمینی ایستاده و صبور، از افغانستان.

لایه های درونی زندگی شان را که می کاوی، تازه می فهمی که قصه تنها این نبوده. بستر جامعه شرقی و ساختار سنتی خانواده های افغانستانی هم برای اینکه او درس بخواند و به ساده ترین آرمان ها و آرزوهایش برسد، خیلی وقت ها روی خوش نشان نداده و راه دختر افغانستانی را سد کرده است.

خدیجه هم زمان که پسته می شکند و کمک خرج خانواده است، کتاب های کلاس دهم را می خواند تا متفرقه امتحان بدهد و بتواند کم کم دیپلم بگیرد. شکیلا، دخترک خردسالش، را تر و خشک می کند. هم برای تأمین هزینه های دانشگاه خیاطی می کند و هم در رشته حقوق در دانشگاه درس می خواند و هم نگران نارضایتی و اشکال تراشی های همسرش است.

عزیزه با چالش دیگری رو به روست. کمک خرج خانواده است. درس هم می خواند. پدر حوزه اختیارات خویش را حفظ کرده و او را در برابر ازدواج اجباری و از پیش تعیین شده قرار داده. پدر به کسی قولش را داده اما عزیزه تصمیم گرفته این سنت نادرست را بشکند، هرچند به قیمت شکستن خودش تمام شود و خشونت خانگی را با تمام وجود تجربه کند.

نوریه اما همسرش فوت کرده و خودش مانده است و چند تا طفل قد و نیم قد. فرزندانش مدارک شناسایی ندارند. او نگران نان شب و درس و آموزش و رخت و لباس و آسایش و آرامش امروز و فردای فرزندانش است. در کنار آن، گاهی بعضی نگاه های سنتی جامعه و بعضی حرف ها او را آزار می دهد و تا مغز استخوانش نفوذ می کند.

به فصل دیگری از داستان مهاجرت می رسی که این بار با زندگی زنان ایرانی پیوند خورده، زنانی که دل به مرد افغانستانی سپرده اند و به قول معروف، با اتباع خارجی ازدواج کرده اند، البته اگر بتوان یک هم زبان افغانستانی را «اتباع خارجی» نامید.

فرزندان آن ها همچنان بیگانه تلقی می شوند، نه خودی. برخی مسئولان ایرانی آن ها را متعلق به این آب و خاک نمی دانند و از گرفتن دست های آن ها به صمیمیت و مهربانی خود داری کرده اند. آن ها همچنان تا امروز از اعطای شناسنامه محروم مانده اند. هرچند قانون اعطای تابعیت با کش و قوس بسیار به تصویب رسید، تا مرحله اجرایی شدن، هنوز معلوم نیست چه مدت دیگر فرزندان مادران ایرانی باید بلاتکلیفی را تجربه کنند و عمرشان در حس تلخ انتظار و پذیرفته نشدن در سرزمین مادری شان تلف شود.

به نظر می رسد فصل های داستان زنان چه مهاجر چه غیرمهاجر بی انتهاست و این کتاب پایان باز است، کتابی که خواندنی است. تلخ است اما فصل های درخشانی از ایستادگی و مقاومت و صبوری زنان را در دل خود جای داده است.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->